آقا محمدباقرآقا محمدباقر، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
مهنا خانوممهنا خانوم، تا این لحظه: 8 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره

طرِه ي مشك ساي تو(علامه كوچولو و خواهرش)

معناي دوست داشتن

سلام شب موقع خواب،من سر جايم خرامان اماده خواب شده ام و پسرك كه گويي تا الان حواسش به من نبوده چشمش به من مي افتد و: -مامان اونجا نخواب بيا پيش من بخواب :خب شما بالشت رو بردار بيا پيش من بخواب پسرك بغض ميكند: اصلا منو دوست نداري من: اخر الامر از جا بلند ميشوم و ميروم با زبان خوش بغلش ميكنم و مياورم تا پيش خودم بخوابد اعترافنامه: بد جوري وابسته و دلبسته همان 2متر جايي هستم كه شبها درش مي ارامم و هيچ كجاي ديگر خوابم نميبرد(اين هم از ان بندهاي دنيايي است كه پسرك خواست هشدارمان دهد اما كو قلب بينا؟؟)   پي نوشت:راستي من يك دايي جان دارم كه بي نهايت دوستش دارم و ته تغاري مادربزرگم نيز ميباشد ايشان بعد از 13 سالي كه از زند...
26 بهمن 1392

22 بهمن 92

سلام امام سجاد علیه السلام فرمود:خدارا شکر که دشمنان ما را از احمق ها آفرید.... در مدت چند سالی که در بجنورد هستیم امسال دومین سالی ست که اینجا در راهپیمایی شرکت کردیم باقی را مشهد بودیم امسال آقایی مرخصی گرفتند چون تعطیل نبودند!!! و چهار نفری رفتیم خداروشکر خیلی خوب بود و جمعیت نسبت به دور قبلی که شرکت کرده بودیم چندین برابر بیشتر بود دشمنان ما انقدر احمق هستند که هنوز نفهمیده اند با تحقیر و تهدید و تحریم و فشار بیشتر، شور و حضور مردم بیشتر میشود و این را به عینه من امروز دیدم مردم غیور و غیرتمندمان امسال در پس همه مشکلات مالی و اقتصادی که داشتند و اکثرا هنوز هم دارند دست و پنجه نرم میکنند اما عزت و سربلندی و استقلالشان را فدای سخ...
22 بهمن 1392

معلم کوچک!!

سلاااااام عمه جون با روبان های رنگیش مشغول روبان دوزیه.... محمد باقر یکی یکی روبان ها رو بر میداره : -عمه جون این چه رنگیه؟ - بنفش -آفرین عمه خوبم!این چه رنگیه؟ -آبی -آفرین عمه خوشگلم!این چه رنگیه؟ -قرمز -آفرین عمه عزیزم! این چه رنگیه؟ -زرد -نخیر زرد نیست کله پاچه ...
19 بهمن 1392

بدون عنوان

جمعه 92/11/11 ساعت 20:50    پدر و پسر مشغول بازيند كه ناگهان بحثشان ميشود و پسرك با حالت قهر صحنه را ترك ميكند و به سمت اتاقش ميرود و در حين رفتن به اتاق :من الان ميرم عصباني ميشم من و اقاجون: آقاجون:خب چه شكلي عصباني ميشي؟ پسرك چهره قهر الودي به خودش ميگيره و با بغض ساختگي:زنگ ميزنم پليس اقاجون: زنگ ميزني كه چي بشه پسرك:دوتا پليس بيان دستگيرت كنند من و اقاجون: (هرچند دلمون براش ضعف ميره اما بازي رو به هم نميزنيم و عمدا به حرف ميكشيمش) :خب زنگ بزن ببينيم تقصير كي بوده!! پسرك ماشين كوچيكي رو كه دم دستشه بر ميداره و به حالت گوشي دستش ميگيره و شروع ميكنه شماره گرفتن: 2-4-5-6 الو پليس زود بيايين اقاجونو دستگير كنين...
13 بهمن 1392

چاوش خوانی...

سلام روز شنبه 28 دی ماه رو مرخصی گرفته بودم و یکشنبه هم به مناسبت میلاد پیامبر اکرم صلوات الله علیه و اله و امام جعفر صادق علیه السلام تعطیل بود جمعه هم که جای خود!! لذا سه روز مادر و پسری به ارزوی دیرینه مون رسیدیم و کنار هم کلی کیف کردیم .....(عمه جوون هم از فرصت استفاده کرد و رفت مرخصی ) شب میلاد پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم یه لحظه یاد احمد محمود فراموش شده ذهن پسرک افتادم!!! چند باری بلند بلند تکرار کردم: بر احمد و محمود و محمد صلوات اولش هاج و واج نگاه میکرد اما بعدش صلواتهای بلند و ممتد منو که می شنید بلند با من تکرار میکرد اما به زبان خودش :اللهم  علی محمد و عجل فرجهم... بعد چند بار تکرار من یاد گرفت و مرتب می...
3 بهمن 1392
1