معناي دوست داشتن
سلام شب موقع خواب،من سر جايم خرامان اماده خواب شده ام و پسرك كه گويي تا الان حواسش به من نبوده چشمش به من مي افتد و: -مامان اونجا نخواب بيا پيش من بخواب :خب شما بالشت رو بردار بيا پيش من بخواب پسرك بغض ميكند: اصلا منو دوست نداري من: اخر الامر از جا بلند ميشوم و ميروم با زبان خوش بغلش ميكنم و مياورم تا پيش خودم بخوابد اعترافنامه: بد جوري وابسته و دلبسته همان 2متر جايي هستم كه شبها درش مي ارامم و هيچ كجاي ديگر خوابم نميبرد(اين هم از ان بندهاي دنيايي است كه پسرك خواست هشدارمان دهد اما كو قلب بينا؟؟) پي نوشت:راستي من يك دايي جان دارم كه بي نهايت دوستش دارم و ته تغاري مادربزرگم نيز ميباشد ايشان بعد از 13 سالي كه از زند...